طاها مهاجر

ترهات

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

بسم الله 

راس ساعت شش ، ساعت آبی کوچکش زنگ می خورد و شروع یک روز دیگر را نوید می دهد! 

سعی می کند موقتا خفه اش کند تا چند دقیقه بیشتر بخوابد . 

بعد از هشت دقیقه کلنجار در رختخواب مجاب می شود دیگر وقت بیدار شدن است . 

برای خودش چای می ریزد و می نشیند کنار "اوپن"

نان و پنیر همیشگی اش را اماده می کند و مهیای رفتن می شود . 

رفتن به همانجایی که نیمی از هر شبانه روزش را آن جا می گذراند! 

لباس های اتوکشیده و مرتبش را برانداز می کند و انتخاب می کند که امروز کدام را بپوشد . 

راه می افتد طرف مترو و در ایستگاه منتظر می ماند! 

به محل کار می رسد. 

همان رفتار تکراری هر روز! 

همان کارهای تکراری هر روز! 

ساعت هفت و نیم عصر هم، الارم گوشی به صدا در می اید به نشانه اتمام کار .

راه می افتد به سمت مترو و در ایستگاه منتظر می ماند. 

کلید را به در می اندازد و داخل می شود . و طبق معمول جلوی تلویزیون خود را آزاد می کند تا برای روز خسته کننده بعدی آماده کند ... 

............... . 

این اوضاع زندگی خیلی از ماست ... 

و این گزارش یک مرگ است 

مرگی دردناک تر از هر مرگ دیگر! 

مرگ زندگی!


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۵ ، ۰۰:۴۱
طاها مهاجر