انتخاب صحیح !
بسم الله
قضیه از آنجایی شروع شد که سال پنجم دبستان ، ناظم پرخاشگر و همواره عصبانی مدرسه ، با همان صدای بالای 150 "دسی بل(1) "ی همیشگی اش ، فریاد سر داد : افرادی که مایلند کاندید انتخابات شوند به دفتر مدرسه مراجعه کنند !
و همان جا " احساس تکلیف " کردم که من باید مدرسه را نجات دهم .
با مشتانی گره کرده ، مصمم و محکم ، به سمت دفتر پا پیش گذاشتم . و از قضا با صف طویلی از "احساس تکلیف " کنندگان روبرو شدم . اما کماکان صلاحیت خودم را از همه بالاتر می دیدم . در ذهن خود داشتم مدرسه ایده آل و آرمانی را تصویر می کردم که سوال ثبت نام کننده تمام کاخ آمال و آرزوهایم را فرو ریخت !
-اسم؟
آه خدای من ! مگر می شود اسم من را نداند ؟! رتبه هشت کشوری مرآت ، کسی که بالاترین صلاحیت را دارد برای نشستن بر کرسی ریاست شورای دانش آموزی دبستان ، هنوز برای برخی ناشناخته است ؟ یا للعجب !
-محمد مهدی مهاجر(2)
-امضا لطفا !
امضا چه بود اصلا ؟
تا آن روز تنها امضایی که دیده بودم ، امضای وزیر اقتصاد بر روی اسکناس بود و بس !
به طرز ناشیانه ای تلاش کردم چند خط کج و معوج رسم کنم و یک خط صاف از رویش بگذرانم . که به یقین اگر بنا بود دوبار امضا کنم ، هیچ وجه اشتراکی بین دو امضا موجود نمی بود !
کمیته تشخیص صلاحیت و یا عدم صلاحیت هم متشکل بود از مدیر مدرسه و ناطم و معلم ورزش!
البته لازم به تذکار نیست که تا چه اندازه دقیق بررسی کردند و چقدر تلاش کردند تا حق و ناحقی رخ ندهد!
از دفتر که آمدم بیرون ، گویی که این بار سنگین مسئولیت را از دوشم برداشتند .
اما مسئولیت های مهم تری در پیش بود .
ریاست مجلس شورای دانش اموزی دبستان ، منصبی بدین مهمی ، قطعا نیازمند آدم لایق و کاربلدی چون من و همین طور افعال مفید فایده برای مدرسه بود .
از همان روز ، موشکافانه اشکالات مدرسه را استخراج کرده و در برگی یادداشت کردم .
کج بودن جامیز سومین میز از سمت راست کلاس 5/1 و همینطور رنگ و رو رفته بودن سطل کلاس 5/2 از جمله مهم ترین مشکلات موجود در مدرسه بودند .
در طول تبلیغات کاندیداها ، من فقط به بررسی اشکالات مدرسه می پرداختم .
از هم کلاسی ها ، سوال های متفاوت راجع به مسائل و مشکلاتشان در مدرسه پرسیدم و سیاهه ای عظیم از مشکلات فراهم آوردم .
بالاخره روز موعود فرا رسید . تریبون را اماده کردند . تمامی بچه ها را جلوی پای شخص شخیص جنابمان به صف کردند و نشاندند تا در فشانی کنیم برای شان !
همه گوش ها اماده پذیرفتن کلمات گهر بارمان بود که امید همه را نا امید کردیم .
-ان شاء الله پس از انتخابات ، نتایج انتخاب صحیحتان را خواهید دید !
همگان در بهت و حیرت فرو رفتند .
یک جمله ، کوتاه و مختصر ، تمامی حرف من برای سخنرانی قبل از انتخابات بود .
من مرد عمل بودم و دیگران مرد حرف !
الحق و الانصاف دوستان با بصیرتی داشتم و این شد که توانستم کرسی مجلس شورای دانش آموزی دبستان را تصاحب کنم !
علاوه بر مشارکت صد در صدی دانش اموزان در انتخابات ، انتخاب های بجا و شایسته شان ، شایان تقدیر بود !
پ.ن: نزدیک شدن به ایام انتخابات و همین طور اخبار داغ رد صلاحیت برخی چهره های مشهور ، وادارم کرد تا حضور پر رنگ خود را ، در صحنه های سیاسی ، هم به خودم و هم به دیگران یاد آوری کنم و وظیفه خطیر انتخاب درست و تعیین سرنوشت مملکت مان را به همگان گوشزد کنم .
پ.ن : انتخاب ، حق همه است . کسی که در انتخابات شرکت نمی کند ، خودش را شلغم می پندارد . که یعنی هیچ نقشی در آینده خودش و کشورس ندارد !
(1): 150 دسی بل ، صدایی معادل صدای عبور یک گلوله دقیقا از کنار گوش است !
(2): محمد مهدی مهاجر و طاها مهاجر ، هر دو ، یک نفرند!(دقت شود)
نمیدونم من چرا از این کارا خوشم نمیآد حتا به اسم! اصلن حال نمیکنم با اینجور نمایندهگیها!
از طرفی چون اتمادم به سقفه!! همیشه فکر میکردم اصن یه نفر پیدا میشه به من رای بده!! آخه من فردِ خاکیی بودم و زیادی ناشناخته!