اجسام از آنچه در آینه می بینید به شما نزدیکترند!
بسم الله
امسال روز کنکور برایم حال و هوای متفاوتی داشت با سال های قبل . تا همین کنکور 94 گمان می کردم حالا حالا ها وقت است تا کنکور ... چه عجله ای است برای خوردن غصه و تحمل اضطراب؟
اما امسال احساس خطر کردم ...
از این که این غول تا چه حد به دروازه های تحصیلمان نزدیک شده!
از اینکه از هر کدام اطرافیان که می پرسیدی چه کردی، جوابش یا سری به نشانه تاسف تکان دادن بود، یا نشان دادن اوج وخامت ماجرا با یک لطیفه!
از اینکه دوستی می گفت:" افتضاح بود، باورت نمی شه! سفید دادم قشنگ.می خواستم به مراقب التماس کنم فقط پنجاه ثانیه به من مهلت بده ... خیلی بد بود"
از اینکه دوستی دیگر از دوستانم خواب ماند و نرسید به جلسه!
اتفاق ناراحت کننده ای است و بیش از آن نگران کننده!
این فشار و اضطراب، طی یک سال تحصیلی و بد تر از آن،شب کنکور، هر کسی را از پا خواهد انداخت!
و من شاید بیش از هر کنکوری ، شب کنکور اضطراب داشتم .
اضطراب اینکه این شرایط سال بعد از آن من خواهد بود .
اضطراب اینکه این ساعت ها سال آینده مرا به [شاید] مهم ترین رویداد زندگی ام نزدیک می کنند .
اضطراب اینکه اگر من نتوانم نتیجه مطلوبم را کسب کنم چه می شود؟
اضطراب اینکه این همه زحمت و هزینه، مادی و غیره، اگر نابود شود آن هم فقط و فقط بخاطر یک روز چه می شود؟!
و قطعا هر کنکوری همه این دغدغه ها را در ذهن دارد...
تصویری مشاهده می کردم از خوابیدن برخی داوطلبین سر جلسه کنکور .
و به جد مطمئنم آن ها خواب نبودند! بی هوش بودند! از فرط فشار و استرس!
و اصلا چرا باید چنین ساز و کاری وجود داشته باشد که این همه سختی را برای آینده سازان فراهم کند؟
اصلا چرا باید یک روز سرنوشت آدمی را رقم بزند؟
اصلا چرا یک کنکور ساخته ایم که از کنارش این همه سوء استفاده و اسراف، در امر آموزشگاه ها و کتاب های کمک آموزشی خارج شود؟
اصلا چرا باید دوست من پست بگذارد که "بالاخره راحت شدیم..."
و دیگری زیرش بنویسد" آزادی ت مبارک"
؟
و اصلا چرا من باید ، به هزار زحمت اطرافیان را آرام کنم که " دنیا که به آخر نرسیده که... عیب نداره ... بقیه مراحل زندگیتو موفق باشی ایشالا"
پدیده جالبی است کنکور...
تا این حد نزدیک احساس نکرده بودمش...!
و حالا رفقای هم سن و سال من!
کنکور از آنچه در آینه سال تحصیلی تان می بینید، به شما نزدیک تر است...