طاها مهاجر

ترهات

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است


بسم الله
قضیه از آنجایی شروع شد که سال پنجم دبستان ، ناظم پرخاشگر و همواره عصبانی مدرسه ، با همان صدای بالای 150 "دسی بل(1) "ی همیشگی اش ، فریاد سر داد : افرادی که مایلند کاندید انتخابات شوند به دفتر مدرسه مراجعه کنند !
و همان جا " احساس تکلیف " کردم که من باید مدرسه را نجات دهم .
با مشتانی گره کرده ، مصمم و محکم ، به سمت دفتر پا پیش گذاشتم . و از قضا با صف طویلی از "احساس تکلیف " کنندگان روبرو شدم . اما کماکان صلاحیت خودم را از همه بالاتر می دیدم . در ذهن خود داشتم مدرسه ایده آل و آرمانی را تصویر می کردم که سوال ثبت نام کننده تمام کاخ آمال و آرزوهایم را فرو ریخت !
-اسم؟
آه خدای من ! مگر می شود اسم من را نداند ؟! رتبه هشت کشوری مرآت ، کسی که بالاترین صلاحیت را دارد برای نشستن بر کرسی ریاست شورای دانش آموزی دبستان ، هنوز برای برخی ناشناخته است ؟ یا للعجب !
-محمد مهدی مهاجر(2)
-امضا لطفا !
امضا چه بود اصلا ؟
 تا آن روز تنها امضایی که دیده بودم ، امضای وزیر اقتصاد بر روی اسکناس بود و بس !
به طرز ناشیانه ای تلاش کردم چند خط کج و معوج رسم کنم و یک خط صاف از رویش بگذرانم . که به یقین اگر بنا بود دوبار امضا کنم ، هیچ وجه اشتراکی بین دو امضا موجود نمی بود !
کمیته تشخیص صلاحیت و یا عدم صلاحیت هم متشکل بود از مدیر مدرسه و ناطم و معلم ورزش!
البته لازم به تذکار نیست که تا چه اندازه دقیق بررسی کردند و چقدر تلاش کردند تا حق و ناحقی رخ ندهد!
از دفتر که آمدم بیرون ، گویی که این بار سنگین مسئولیت را از دوشم برداشتند .
اما مسئولیت های مهم تری در پیش بود .
ریاست مجلس شورای دانش اموزی دبستان ، منصبی بدین مهمی ، قطعا نیازمند آدم لایق و کاربلدی چون من و همین طور افعال مفید فایده برای مدرسه بود .
از همان روز ، موشکافانه اشکالات مدرسه را استخراج کرده و در برگی یادداشت کردم .
کج بودن جامیز سومین میز از سمت راست کلاس 5/1 و همینطور رنگ و رو رفته بودن سطل کلاس 5/2 از جمله مهم ترین مشکلات موجود در مدرسه بودند .
در طول تبلیغات کاندیداها ، من فقط به بررسی اشکالات مدرسه می پرداختم .
از هم کلاسی ها ، سوال های متفاوت راجع به مسائل و مشکلاتشان در مدرسه پرسیدم و سیاهه ای عظیم از مشکلات فراهم آوردم .
بالاخره روز موعود فرا رسید . تریبون را اماده کردند . تمامی بچه ها را جلوی پای شخص شخیص جنابمان به صف کردند و نشاندند تا در فشانی کنیم برای شان !
همه گوش ها اماده پذیرفتن کلمات گهر بارمان بود که امید همه را نا امید کردیم .
-ان شاء الله پس از انتخابات ، نتایج انتخاب صحیحتان را خواهید دید !
همگان در بهت و حیرت فرو رفتند .
یک جمله ، کوتاه و مختصر ، تمامی حرف من برای سخنرانی قبل از انتخابات بود .
من مرد عمل بودم و دیگران مرد حرف !
الحق و الانصاف دوستان با بصیرتی داشتم و این شد که توانستم کرسی مجلس شورای دانش آموزی دبستان را تصاحب کنم !
علاوه بر مشارکت صد در صدی دانش اموزان در انتخابات ، انتخاب های بجا و شایسته شان ، شایان تقدیر بود !

پ.ن: نزدیک شدن به ایام انتخابات و همین طور اخبار داغ رد صلاحیت برخی چهره های مشهور ، وادارم کرد تا حضور پر رنگ خود را ، در صحنه های سیاسی ، هم به خودم و هم به دیگران یاد آوری کنم و وظیفه خطیر انتخاب درست و تعیین سرنوشت مملکت مان را به همگان گوشزد کنم .
پ.ن : انتخاب ، حق همه است . کسی که در انتخابات شرکت نمی کند ، خودش را شلغم می پندارد . که یعنی هیچ نقشی در آینده خودش و کشورس ندارد !

(1): 150 دسی بل ، صدایی معادل صدای عبور یک گلوله دقیقا از کنار گوش است !

(2): محمد مهدی مهاجر  و طاها مهاجر ، هر دو ، یک نفرند!(دقت شود)

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۵۱
طاها مهاجر


بسم الله
شاید وقتی جوانان چینی  برای اولین بار در چند قرن پیش ، دنبال یک جسم کروی می دویدند ، یا وقتی در روم این حرکت ورزشی را "هارپاستوم" نامیدند یا وقتی در سده نوزده میلادی بریتانیای کبیر ،رسما از این حرکت به عنوان یک ورزش تیمی  یاد کرد ، هیچ کس فکرش را نمی کرد دویست سال بعد ، محبوب ترین ورزش جهان ، همین دویدن بیست و دو نفر دنبال یک توپ باشد!
هیچ کس حتا تصور این که در قرن بیست و یک میلادی ، بزرگترین سرگرمی جوانان ، بازی کردن و دیدن فوتبال باشد را هم نمی کرد!
و حالا خواه یا ناخواه ، شده است جزء لاینفک زندگانی ما !
روزها صبر می کنیم و انتظار می کشیم تا "ال کلاسیکو" برسد و ببینیم و لذت ببریم و کری بخوانیم !
و بعدش هم ، حسب طرفداری از یک تیم ، شروع می کنیم پر کردن فضای مجازی از خصایل و فضایل بازیکنان تیم محبوب و تخریب و تهمت و ناسزا به بهترین بازیکن تیم نامحبوب !
در هر هفته ، حداقل یک شب را احیا می گیریم تا ببینیم "لستر سیتی " صدر جدول انگلیس را تصاحب می کند یا "لیورپول" .
بهترین و قشنگ ترین بازی های کامپیوتری مان هم ، شده است "فیفا" و "پس"!
و همه مان هم ، تحت الطاف و عنایات خداوند،کارشناس فوتبال و کارشناس داوری هستیم و صدالبته بهترین مربی جهان و بهترین مدیرعامل و سرپرست!
در هر شرایطی هم حق اظهار نظر و تحلیل های کارشناسانه می دهیم به خودمان !
غرض از این مقدمه طولانی تر از اصل متن ، چند جمله راجع به تیم ملی امیدمان و حذف تلخش از رقابت ها و بازماندگی اش از رسیدن به المپیک است .
اخیرا ، در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی ، شروع کرده اند به تمسخر و توهین و تحقیر بازیکنان و کادر فنی تیم ملی امید !
هر کسی که تا به حال پایش به توپ فوتبال هم نخورده ، جرئت می کند راجع به عملکرد محمد خاکپور اظهار نظر کند و ایراداتش را بگیرد!
کمی انصاف داشته باشیم ، جدای از شانس بدمان ، که بازی مان را در یک چهارم نهایی ، به دومین تیم آسیا انداخت ، تیم ملی امید یک بازی بی نظیر ارائه کرد!
تفاوتمان با دیگران دقیقا در همین است !
دیگران حمایت می کنند از تیم هایشان و ما تخریبشان می کنیم .
و همگی هم دست به چانه بردیم و سر به فکرت فرو برده و در بحر تحیر مستغرق شده که چرا نتیجه نمی گیریم .

پ.ن : اصلا و اساسا فوتبال را نمی فهمم ! که چرا باید یک سری بدوند و توپی را از یک خط عبور بدهند و میلیون ها نفر در سراسر جهان به تماشا بنشینند و حسرت بخورند و هیجان زده شوند . اما فوتبال ملی ، اسمش رویش است . ملی است . چه بفهمی چه نفهمی باید حمایت شود .
پ.ن 2: گر چه در فوتبال هیچ سر رشته ای  ندارم و حتا بازی کردنش را هم خوب بلد نیستم ، اما پرسپولیس چیز دیگری است .

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۵۸
طاها مهاجر